loading...
میز گرد محصلان تجربی
سخنی با دوست
 

بیا تا برآریم دستی ز دل

که نتوان برآورد فردا ز گل

به فصل خزان درنبینی درخت

که بی برگ ماند ز سرمای سخت

برآرد تهی دستهای نیاز

ز رحمت نگردد تهیدست باز

مپندار از آن در که هرگز نبست

که نومید گردد برآورده دست




اطلاعیه

http://sheklakveblag.blogfa.com/ پريسا دنياي شكلك ها


سلام به سایت میز گرد محصلان تجربی خوش آمدید من سحر دانش آموز دوم رشته تجربی  خوش حالم به سایت من امدید  غیر از همین صفحه سایت که خودش هم داری مطالب متفاوت دیگه ای هست قسمت بالا سایت (((انجمن))) رو هم نیگا کنید که وسعت اطلاعاتش خیلی بیشتره  وبا نظراتون هم خوش حالم میکنید اگر تمایل دارید منو سمت راست با عضویت به جمع ما بپیوندید 



http://sheklakveblag.blogfa.com/ پريسا دنياي شكلك ها



دسته گل رز سرخ daste gole roz sorkh



آخرین ارسال های انجمن
سحر بازدید : 134 شنبه 09 شهریور 1392 نظرات (0)

در جامعه آن زمان يونان، سوفسطاييان تاثير اساطير و اديان را در زندگى مردم  به شدت كم كرده بودند. از اين رو سقراط سعى داشت تعريف كامل و جهانشمولى از اخلاق ارايه دهد تا جايگزين مناسبي براى اساطير و اديان باشد. او بر خلاف سوفسطاييان معتقد بود كه تشخيص درست و نادرست برعهده عقل آدمى است، نه برعهده جامعه و سير تحولات آن. او براى نيكوكارى و درستكارى مبنايى عقلانى جستجو مي كرد و معتقد بود كه هركس درست و غلط را از لحاظ عقلى تشخيص دهد، به كار نادرست دست نمي زند و تمام شرهايى كه از افراد مختلف مي بينيم، در اثر نادانى آنهاست. 
سقراط از سيماي‌ جذابي‌ برخوردار نبود، لذا مردم‌ عامي‌ او را از تبار پست‌ترين‌ و فرومايه‌ترين‌ مردمان‌ مي‌دانستند. در آن‌ روزگار، زشتي در‌ نزد يونانيان‌ مايه‌ نفي‌ بود. روزي‌ بيگانه‌اي‌ سيماشناس‌ كه‌ از آتن‌ مي‌گذشت،‌ در حضور‌ سقراط گفت : او ديوي‌ است‌ كه‌ همه‌ شهوت‌ها و آزها را در خود دارد و سقراط با خونسردي‌ گفت ‌: چه‌ خوب‌ مرا مي‌شناسي‌ سرورم. سقراط احساس‌ مي‌كرد رسالتي‌ بر‌ دوش‌ دارد و بايد حقيقت‌ را بيابد و به‌ همگان‌ نشان‌ دهد كه ‌علم‌ حقيقي‌ يعني‌ (علم‌ به‌ اين‌ كه‌ نمي‌دانم‌( .
سقراط  را بيشتر از طريق ارسطو به خصوص شاگردش افلاطون مي شناسيم. زيرا او در طول زندگي خود، چيزى ننوشت و بيشتر اطلاعات ما در مورد  وي از طريق شاگردانش بدست آمده است. اين امر به همراه مرگ دلخراشش باعث شده كه وى دركتب زيادى با مسيح مقايسه گردد. 
در واقع، جزﺌیات زندگی سقراط  از 3 منبع هم عصر سر چشمه می گیرد : 1- گفتگوهای افلاطون 2- نمایشنامه های «اریستوفان» (کمدی نویس یونانی ) 3- گفتگو های «زنوفون» . زنوفون و افلاطون مریدان واقعی سقراط بودند .
 
بارزترين موضوعى كه هنگام مطالعه سقراط به آن برمي خوريم، هنر گفت و شنود وي مي باشد. خود او در اين باره مي گويد : من نيز مانند مادرم هنر مامايى دارم. مامايى من، مامايى حقيقت و دانش است. او دايماً تاكيد مي كرد كه خود چيزى نمي داند، بلكه مانند مامايان عمل مي كند؛ يعنى با گفتگويى هدفمند، نقاط ضعف و قوت افكار و عقايد افراد را به آنها نشان مي دهد و از اين طريق به زاده شدن حقيقت و دانش در آنها كمك مي كند. 
سقراط هنگام بحث با افراد مختلف، به شرايط  و موقعيت اجتماعى آنان توجهى نمي كرد. روش سقراط بدين گونه بود كه ابتدا در بحث اظهار ناداني مي كرد، سپس شخص را با پرسيدن برخي سوالات، به نقطه اى خاص هدايت نموده و تناقض در افكار و عقايد شخص مقابل را برايش روشن مي ساخت. در اين روند، تعريف كردن موضوعات براى سقراط از اهميت خاصى برخوردار بود. چون به اعتقاد او، ابتدا بايد دانست كه منظور از مفاهيمى مانند عدالت، فضيلت، شجاعت و پرهيزگارى چيست، سپس مي توان در مورد اين مفاهيم صحبت كرد. 
او براى رسيدن به تعريف صحيح يك مفهوم، از شيوه اى استقرايى استفاده مي كرد؛ بدين معنا كه ابتدا مثال ها و شواهدى را درباره موضوع مورد نظرش پيدا نموده و سپس، از اين جزييات بدست آمده براى رسيدن به كليات مطلب استفاده مي كرد. وي پس از فهميدن قاعده كلى، آن را براى موارد خاص تطبيق و تعميم مي داد. مثلا هنگام گفتگو، نظر طرف مقابلش را درباره عدالت جويا مي شد، مخاطب هم براى رسيدن به تعريف، مثال هايى رامطرح مي نمود. سپس با نشان دادن روابط  و مشتركات اين مثال ها، شخص را به تعريفى از مفهوم مورد نظر( مثلا عدالت) مي رساند. بعد از اين مرحله، سقراط  موارد مخالف و متضاد با تعريف را يادآورى مي كرد. بدين ترتيب، فرد مورد نظر دايماً مجبور مي شد كه تعريف خود را تغيير دهد تا به مفهوم صحيحى برسد. در اين ديالوگ ها، شخص به اشتباهات و ناتواني هاي خود پى مي برد.
در روزگارى كه سقراط در آن زندگى مي كرد، دموكراسى آتن رو به نابودي نهاده بود و در بسيارى از نهادهاى مهم كشور، اعضا به ترتيب حروف الفبا انتخاب مي شدند؛ به طوري كه گاهى در ميان آنها كشاورز و بازارى ساده نيز ديده مي شد و يا سران لشگر به سرعت عوض مي شدند. 
به عقيده سقراط ، همانگونه كه كفاش و نجار به مهارت در رشته خود نياز دارند، حاكم نيز بايد تخصص لازم را براى حكومت داشته باشد؛ يعني داراى فضيلت سياسى براى حكومت باشد. سقراط ، دموكراسى يونان را  به باد تمسخر گرفته، دم از صلاحيت و شايستگى براى حكومت مي زد؛ كه البته، بزرگترين مدعى اين صلاحيت، اشراف و ثروتمندان بودند كه اعتقاد داشتند اين شايستگى براى حكومت از نژاد و تبارشان حاصل مي شود، ولى سقراط معتقد بود كه اين شايستگى و فضيلت با آموزش و تربيت پديد مي آيد و ناشى از روح انسانى است. البته بايد توجه داشت كه در آن زمان، اين آموزش ها و نوع تربيت بيشتر مخصوص طبقه اشراف و نه همه مردم، بوده است. 
در شرايطى كه جنگ و خطر توطئه و قيام اقليت ثروتمند، جامعه دموكرات يونان را تهديد مي كرد، سقراط جوانان متمايل به آريستوكراسى را به دور خود جمع نموده و درباره فضيلت سياسى با آنها صحبت مي كرد. همين امر باعث شد كه حكومت تصميم به اعدام سقراط  بگيرد. در دادگاهى كه براى محاكمه سقراط تشكيل شد، وي به دفاع از خود برخاست كه متن دفاعيه او در Apology افلاطون موجود است. سقراط  اين امكان را داشت كه با طلب عفو از دادگاه، خود را از مرگ نجات دهد، ولى نپذيرفت كه از عوامى كه مدام مورد تمسخر او بودند، طلب بخشش كند. دوستان سقراط نيز امكان فرار وى از زندان را فراهم ساخته بودند، ولى او اين كار را انجام نداد. بر اساس منابع « افلاطون » و« زنون » ، سقراط در آن زمان به چند دلیل فرار نکرد : 
1- او معتقد بود که چنین فراری ترس از مرگ تلقی می شود که هیچ فیلسوفی این را نمی پسندد. 
2 - حتی اگر فرار کند، او و تعلیماتش گسترش نمی یابند. 
3- به پیروی از قوانین اجتماعی معتقد بود. 
افلاطون در نوشته هاي خود، سقراط را چنین توصیف كرده که ساعتها در حیاط  مدرسه وقت می گذراند تا با بچه ها ارتباط دوستی برقرار کند. در « زنوفون » و «سمپوزیوم» آمده است که سقراط خود را تنها وقف آنچه که بالاترین هنر یا شغل می پنداشت، می کرد. در نهايت نيز به دليل افکاری که برای مردم آتن قابل درک نبود، گناهکار شناخته شده، محکوم به مرگ شد و این اعدام با مخلوطی از زهر شوکران انجام گرفت. 
سقراط حتي هنگامي که جام شوکران را مي نوشيد ، آرامش خود را از دست نداد. وي ياران خود را به آرامش دعوت نموده و بحث را به ويژگي هاي آن جهان کشانيد و گفت : « من عقيده دارم که مردگان آينده اي دارند و اين آينده براي خوبان نيکوتر است تا براي بدان».
در سده هاي اخير، هيچ متفکري وجود ندارد که مستقيم يا غيرمستقيم از سقراط و افلاطون تاثير نپذيرفته باشد. در همه اعصار، انسان هاي بزرگي بوده اند که انديشه هاي ژرف و عميق داشته اند، اما کمتر انساني مانند سقراط ، هم از عقل و خرد و هم از عشق و عاطفه بهره کامل داشته است.
سقراط مردي‌ ساده‌ بود و زندگي‌ به ‌دور ازتجمل‌ داشت‌. او مي‌گفت‌ :« بالش‌ من‌ سنگ‌ ، لحافم‌ آسمان‌ و زيرانداز من‌ زمين‌ است»‌. وي عقيده‌ داشت‌ كه‌ زندگي‌ به‌ هيچ‌ نمي‌ارزد، همه‌ چيزفناپذير است‌، جز خود انسان‌ و كردارش‌ كه‌ براي‌ نسل‌هاي آينده‌ باقي‌ مي‌ماند. 
در تاريخ انديشه‌ غرب، سقراط يك مرجع است، چرا كه از « قبل از سقراط » و « بعد از سقراط» سخن می‌رانند. «آپولون» (Apollon) سقراط را «داناترين انسانها» مي داند و بر اين باور است كه يگانه دانايی او، آگاهی از نادانی اش است. سقراط انديشمندی است كه سعي در بيدار نگهداشتن جامعه‌ زمان خود را دارد؛ مردی كه حقيقت و نيكی را تعقيب مي كند؛ تا آنجا كه به جای آسوده خفتن، به مرگ آرام تن مي دهد... و اين، روش سقراط برای جاودانه زيستن است. 

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
--

کجا تازه داشتیم با هم آشنا میشدیم 




اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 44
  • کل نظرات : 8
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 2
  • آی پی امروز : 7
  • آی پی دیروز : 2
  • بازدید امروز : 9
  • باردید دیروز : 3
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 12
  • بازدید ماه : 351
  • بازدید سال : 1,203
  • بازدید کلی : 17,368